به گزارش مشرق، از روزگاری که دارالفنون و مدارسی به سبک و سیاق جدید در کشورمان دایر شد و از سوی دیگر شاهد راهیابی روزنامهها به فرهنگ روزمره مردم، همه گیر شدن صنعت چاپ، ترجمه متون خارجی و دیگر جلوههای مختلف دنیای مدرن بودیم سال ها میگذرد؛ همان مظاهری که نه تنها شکل و شمایل ایران دوره مشروطه را عوض کرد بلکه حتی منجر به تولد ادبیات کودک و نوجوان در کشورمان شد. آغازی که با حضور چهرههای شاخصی همچون نسیم شمال، بهار، ابوالقاسم لاهوتی و میرزا اسماعیل خان تبریزی همراه شد و حوزه تازهای را در بخش مهمی از فرهنگمان رقم زد.
با وجود عمر به نسبت کوتاهی که از ورود این بخش به ادبیات معاصرمان میگذرد اما شاهد روندی رو به رشد در داستاننویسی گروه سنی کودک و نوجوان بودهایم. آثاری که با پند و اندرزدهی بیواسطه آغاز شدند و حالا به وضعیتی قدم گذاشته که نویسندگان این عرصه معتقد به پرهیز از آموزش مستقیم هستند و حتی برای جنبههای زیبایی شناختی و ویژگیهای ادبی اثر هم جایگاه ویژهای قائل هستند. این تغییر نگاه تا جایی پیش رفت که شاهد انتشار آثار برخی اهالی این عرصه حتی در آن سوی مرزها بودیم؛ از نوشتههای افرادی همچون هوشنگ مرادی کرمانی گرفته تا فرهاد حسنزاده و... که برخی نه تنها به زبانهای دیگر ترجمه و منتشر شدهاند بلکه حتی به کتابهای درسی مدارس غربی هم راه یافتهاند.
باوجود همه محدودیتهای پیش روی دایره جغرافیایی زبان فارسی و از سویی نپیوستن ایران به معاهده کپی رایت، شاهد موفقیتهایی در این عرصه بودهایم، هرچند که به تبع شرایطی که تحریمهای سیاسی و اقتصادی حاکم بر کشورمان سبب شده و حالا شیوع کرونا هم بیش از پیش بر شدت آنها افزوده اوضاع چندان خوبی بر این بخش ادبیاتمان حاکم نیست. بخشی از گفتههای نویسندگان این عرصه را در گفتوگوهایی با محمدرضا شمس و مهدی رجبی از فعالان ادبیات کودک و نوجوان میخوانید. اینکه ادبیات این گروه سنی، بویژه در عرصه تألیف شرایط مطلوبی ندارد و سیاستگذاران کشور اگر خواهان هدایت جامعه فردا به سوی ایرانی بهتر هستند باید از همین حالا با سرمایهگذاری برای کودکان و نوجوانان آغاز کنند؛ اتفاقی که تحقق بخش مهمی از آن در گرو کتابخوان شدن نسل آینده است.
محمدرضا شمس را آنهایی که پیگیر ادبیات کودک و نوجوان هستند میشناسند؛ نویسندهای که علاوه بر تألیف در عرصه ترجمه هم حضوری جدی دارد؛ او کمی بعد از پیروزی انقلاب با رسانههای خاص کودک و نوجوان همچون «کیهان بچه ها»، «رشد»، «سروش نوجوان» و... هم همکاری پیوسته داشته؛ برخی داستانهای شمس در کتابهای درسی مقطع دبستان هم جای گرفتهاند. اما مهدی رجبی، نویسنده به نسبت جوانی است که از ورود او نیز به این عرصه سالها میگذرد. رویکردی که رجبی در اغلب نوشتههایش در پیش گرفته گویای توجه او به مسائل روانشناختی و از سویی مشکلاتی است که کودکانی با شرایط خاص جسمی یا اجتماعی درگیر آنها هستند. نوشتههای رجبی در برخی جایزهها و جشنوارههای جهانی موفق به کسب عنوان برگزیده شده که از جمله آنها میتوان به برگزیده فهرست کتابخانه مونیخ و همچنین جایزه کلاغ سپید آلمان اشاره کرد. درباره وضعیت فعلی ادبیات کودک و نوجوان از زبان این دو نویسنده کشورمان میخوانیم.
آقای رجبی ارزیابیتان از وضعیت فعلی کتابهای کودک و نوجوان بویژه در بخش تألیف چیست؟
وضعیت پیچیدهای است؛ هم از جهت شرایط نامطلوب اقتصادی و هم محدودیتها و موانعی که ابتلا به کرونا ایجاد کرده و مشکلاتی افزون برگذشته را به نشر و فرهنگمان تحمیل کرده است. هرگاه شرایط نامطلوب میشود نخستین قربانی، عرصه فرهنگ و بویژه کتاب است. نمیدانم چه بر سر بخشهای مختلف نشرمان خواهد آمد؛ به گمانم باید کمی بیشتر صبر کنیم چراکه هرچه بگویم ممکن است برعکس آن رخ بدهد. از معدود کارهایی که این روزها تا حدی فرهنگ را زنده نگه میدارد همین اقدامات برخی دوستان و علاقهمندان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است که البته خود من علاقه چندانی به آن ندارم. با اینحال همین کارها به مخاطبان کم سن و سال این مسأله را گوشزد میکند که حتی در شرایط فعلی هم نباید کتابخوانی را فراموش کنیم.
ما ملتی هستیم که بهای چندانی برای تولیدات فرهنگی قائل نیستیم و نهتنها مسئولان، بلکه خودمان هم بهمحض مواجهه با هر مشکلی اولین کالایی که از زندگیمان حذف میشود کتاب است؛ تازه اگر کتاب جایی در سبد خرید خانوارمان داشته باشد. این در حالی است که کتاب همان مهمترین بخش زندگی است که نباید حذف شود. اگر کتاب از زندگی کودکان و نوجوانان حذف شود، به رغم کسب مدارک تحصیلی متعدد بازهم با افرادی بیسواد ازنظر فرهنگی- اجتماعی روبهرو خواهیم بود. ادبیات یکی از مهمترین ابزارها در راستای آگاهسازی بچهها در قبال آدمها، جامعه و حتی محیط زیست است. باید به هر ترتیبی چراغ عرصه نشر را روشن نگه داشت تا این سال سخت تمام شود.
در ماههای اخیر شاهد مراجعه بیشتر مردم به پلتفرمهای فروش کتاب برای آثار چاپی یا حتی فرمتهای دیجیتالی آن همچون e-book بودهایم؛ این استقبال توانسته تا حدی منجر به حفظ مخاطبان کتابهای کودک و نوجوان شود؟
فکر نمیکنم آنچنان تأثیری به جای گذاشته باشد. آنطور که از آمار کتابهای خودم و شنیدهها درباره آثار دیگر دوستان متوجه شدهام اوضاع خیلی بدتر از قبل شده است. اینکه فکر کنیم پلتفرمهای فروش کتاب جبران محدودیتهای مراجعه به کتابفروشیها را کردهاند تصور اشتباهی است. اگر فروش اینترنتی تأثیر قابل توجهی گذاشته بود شاهد کم شدن فاصله انتشار کتابها بودیم؛ اما اینطور نشده است.
و این مسأله چه تأثیری در کم توان شدن کتابهای تألیفی این گروه سنی داشته؟
برای آنکه امکان ادامه حیات از ناشران در شرایط دشوار فعلی سلب نشود آنان ترجیح میدهند به سراغ نویسندگانی بروند که صاحب آثاری منتخب در جوایز بینالمللی شدهاند یا منتقدان جهانی درباره موفقیت آنها اتفاقنظر داشتهاند. وضعیت فروش ترجمه، هرچقدر هم بیکیفیت باشند خیلی بهتر از کتابهای تألیفی است. اما وقتی بحث تألیف، بویژه کتاب چاپ اولی از نویسندگان جوان به میان میآید ناشر ناچار بهحساب و کتاب میشود! حالا بحث سود پیشکش، مسأله اصلی نگرانی از بازگشت سرمایه اصلی است. خروج از چنین شرایطی وظیفه مسئولان فرهنگی است؛ اینکه حتی برای شرایط بحرانی هم تمهیدات اقتصادی در نظر بگیرند تا بخش فرهنگ و بویژه کتاب از ادامه حیات خود بازنمانند. اینکه میگویم شرایط بهتر نشده بخشی براساس وضعیتی است که خودم تجربه میکنم؛ بااینکه سالهاست نوشتن حرفه اصلی زندگی ام شده اما تحت تأثیر وضعیت فعلی درآمدم چیزی نمانده که به صفر برسد. اگر چارهای اندیشیده نشود، با توجه به اینکه همچنان با کرونا دست به گریبان خواهیم بود چیزی از نشرمان باقی نمیماند.
و باید منتظر تعطیلی تألیفات کودک باشیم؟
اگر اوضاع به همین روال ادامه پیدا کند چیزی نمانده که تألیف آثار کودک و نوجوان تعطیل شود. باز اوضاع ترجمه بهتر است و مشکلات کمتری پیش روی آن قرار دارد؛ اما بزرگترین بحران متوجه ما نویسندگان است که دیگر کاری از عهدهمان ساخته نیست. مهمترین مسئولیت به عهده مسئولان و همه آنهایی است که باید از فرهنگ دفاع کنند، از رسانهای نظیر تلویزیون گرفته تا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید برای تداوم حرکت صنعت نشرمان تلاش کنند.
صنعت نشر چرخه گستردهای را شامل میشود که حذف یا تضعیف روزافزون آن منجر به بیکاری طیف وسیعی میشود که باید منتظر تبعات آن برای کلیت جامعه باشیم. یکی از اتفاقات خوبی که طی این سالها شاهد آن بودیم ورود نویسندگان جوانی به ادبیات کودک و نوجوان بوده که برخلاف نسلهای قبل، با نگاهی جدی به این عرصه، نوشتن را آغاز کردهاند و برخوردار از دانش نظری خوبی هستند. مگر تعداد کل نویسندگان کودک و نوجوان و همچنین گروه سنی بزرگسال در نهایت چند نفر میشود که نتوان از آنان حمایت کرد؟ در بهترین شکل ممکن، حتی با احتساب آنهایی که فقط یک کتاب نوشتهاند به پنج هزار نفر می رسد. حالا بماند که تعداد نویسندگان جدی همه گروهها شاید در خوش بینانهترین شکل ۲۰۰ نفر شود. خسارت فرهنگی عظیمی است که جبران آن هزینه بسیاری را طلب میکند؛ هرچند که شاید تا حدی هم غیرممکن باشد.
تعطیلی بخش تألیف چه تبعاتی برای جامعه بهدنبال دارد؟
وقوع این اتفاق شکلگیری جامعه نابهنجاری را سبب میشود؛ در شرایطی که افتخارمان به فرهنگی چند هزار ساله است باید برای بقای آن کاری کنیم. در استفاده از ابزار مهمی همچون ادبیات در جامعهپذیری افراد به هر دو حوزه تألیف و ترجمه به یک اندازه نیاز است. اگر کمکم نویسندگانمان دلسرد شده و دست از کار بکشند امکان کسب تجربه فرهنگی از داشتههای خودمان برای بچههای غیرممکن میشود. آنوقت است که بچهها با محیط زیست و آدمهای جامعهای که در آن زندگی میکنند و... غریبه میشوند. کتاب خارجی هم خوب است اما در آن خبری از این فرهنگ مشابه و دردهای مشترک و حتی خوشیهای شبیه هم نیست.
و چه آسیبی متوجه نسل آینده میشود؟
عاقبت ترسناکی است. در ایران با حدود ۱۵ میلیون دانشآموز روبهرو هستیم؛ حتی اگر آنان را ۱۰ میلیون نفر هم در نظر بگیریم همچنان رقم قابل توجهی است. با اینحال تیراژ کتابها درنهایت یک هزار و اغلب پانصد نسخه است. چرا؟ چون عموم ما ایرانیان کتاب نمیخوانیم. بعد میگوییم چرا کتابهای ما با تیراژهای آنچنانی منتشر نمیشوند. اگر چنین گلایههایی مطرح میکنیم باید آنطرف ماجرا را هم ببینیم. اینکه اگر مسئولان کاری نمیکنند خودمان هم توجهی به ضرورت مطالعه در میان اعضای خانواده نداریم. بچهای که دور از کتاب پرورش پیداکرده عجیب نیست که در نوجوانی بهدنبال فالو کردن فلان آقایی برود که از هر لفظ ناشایست یا صحبتی برای جذب مخاطبان کم سن و سال بهره میگیرد. کودکانی که اینچنین به هفده- هجده سالگی برسند که دیگر قابل تغییر نیستند. حالا هرچقدر بگوییم رسانه ملی باید توجه بیشتری به ترویج کتابخوانی داشته باشد کسی جدی نمیگیرد؛ برنامه یک ساعته آخر شب، آن هم وقتی همه خواب هستند که تأثیری بهجای نمیگذارد. ای کاش مسئولان رسانه ملی بگذارند پای نویسندگان به رادیو و تلویزیون باز شود. مگر کتاب گناهی کرده که برخی اینچنین درصدد نادیده گرفتن آن هستند.
فارغ از اینکه مسئولان بالاخره کاری میکنند یا نه، توصیهای برای والدینی داشته باشید که هنوز متوجه ضرورت مطالعه نشدهاند.
ابتدای امر شاید ندانیم که حذف کتابخوانی چه تأثیری بر زندگی فرزندانمان بهجای میگذارد، اما کمی که بگذرد و ببینیم الگوی آنها افراد مبتذل شبکههای اجتماعی شدهاند آنوقت است که تازه متوجه میشویم چه کردهایم! آنوقت است که پدر خانواده از پرخاشگری دختر یا پسرش گلایه دارد و میگوید من که برای رفاه فرزندم هرکاری کردهام پس چرا اینطور شد. از این پدر و مادر باید پرسید که در سالهای کودکی فرزندت برای او چند مرتبه کتاب خواندی؟ اصلاً حواست بود که کتابخوانی هم باید به عادتی در زندگیاش تبدیل شود. اینها بخشی از آن روی ماجرایی است که بدون جستوجو درباره چراییاش تنها گلایه میکنیم. بچهها را باید به سمتی هل داد که بخواهند بیشتر بدانند؛ آنوقت است که شاهد کاهش قابل توجه ناهنجاریهای فردی و حتی اجتماعی خواهیم بود.
ارزیابیتان از عملکرد رسانهها در این زمینه و حتی میزان اثرگذاری آن چیست؟
رادیو و تلویزیون از اثرگذارترین رسانههای کشورمان است که مسئولان آن متأسفانه کاری نمیکنند؛ برنامههایی ساخته و پخش میشود اما آنقدر کم هستند که نمیتوان انتظاری از آنها داشت. اگر مسئولان رسانه ملی خواهان اقدامی در این زمینه باشند باید در ساعتهای پرمخاطب خود برنامههایی را به نهادینه کردن فرهنگ مطالعه اختصاص بدهند. اگر عزمی در این زمینه باشد که به گمانم نیست، کارهای زیادی میتوان کرد تا کودکان و نوجوانان جذب کتابخوانی شوند. در این زمینه میتوان حتی از اثرگذاری شخصیتهای تلویزیونی پرطرفدار میان بچهها نظیر عمو پورنگ اشاره کرد. به خاطرم هست که دریکی از برنامه ها، مادری تماس گرفت که: «عموپورنگ چکار کنم؟ بچهام غذا نمی خوره و میگه عموپورنگ باید به من بگه که غذا بخورم!» این تنها بخشی از قدرت رسانه است؛ خب عموپورنگ اگر به بچهها بگوید که کتاب بخوانند، کتاب هم میخوانند. هنرمندان اینچنینی علاوه بر هنر خودشان، درنتیجه سرمایهگذاری خود جامعه به این مرحله رسیدهاند. چرا از قدرت آنان استفاده نکنیم؟ این اتفاقی نیست که تنها با یکمرتبه در ماه رخ بدهد، باید برنامهریزی روزانه انجام شود.
اتفاقی که در دهه اخیر شاهد آن بودیم ورود نویسندگانی به عرصه کودک و نوجوان است که به تئوریهای نوشتن، اصول روانشناختی و از سویی مسائل اجتماعی توجه دارند؛ به نظر میرسد با نسل جدیدی از نویسندگان این گروه سنی طرف هستیم. اگر همچنان شاهد حمایتی از سوی این بخش فرهنگمان نباشیم با احتمال از دست دادن این افراد روبهرو خواهیم شد؟
وقوع این اتفاق چندان دور از تصور نیست، نویسندهای که نه قدر میبیند و نه منفعت مادی نصیب او میشود به مرور دلسرد میشود. من نویسنده که تقریباً از هجده سالگیام نوشتن را شروع کردهام هنوز هیچی ندارم. این اتفاق بدی است که متوجه فرهنگمان شده و حیات آن را به خطر میاندازد. اهالی کتاب سالهاست با عشق کار میکنند، بااینحال باید شرایطی فراهم شود که حداقلهای زندگی آنان فراهم شود. از دست دادن توازن تألیف و ترجمه اتفاق بدی است. ترجمه راهی است برای آشنایی ما با داشتههای جهانی، منتهی درصورتیکه توازن آن با تألیف حفظ شود. در غیر این صورت ترجمه به بازاری تجاری تبدیل میشود و کمکم مهمترین هدف ناشران بیش از فعالیتهای اقتصادی، کسب سود است و فرهنگ فراموش میشود. وقتی فرهنگ جایگاهی درستی در زندگیمان پیدا کند آنوقت نگرانی کمتری برای رفتوآمد فرزندانمان در اجتماع داریم؛ خیالمان راحت است هم آدمهایی که با آنان در ارتباط هستند از طریق فرهنگ هنجارهای اجتماعی- اخلاقی را یاد گرفته و هم بچهها رفتار صحیح در برابر خطرهای احتمالی را میدانند. اینها مواردی است که از طریق مصرف کالاهای فرهنگی در آدمها نهادینه میشود.
از بحث ارزیابی وضعیت ادبیات کودک و نوجوان که بگذریم، سالها از وقوع بیماریهایی همچون طاعون یا حتی بروز حوادثی نظیر جنگ جهانی دوم میگذرد بااینحال همچنان شاهد تألیف آثار متعددی در این رابطه هستیم. فکر میکنید پاندمی کرونا تا چه اندازه ادبیات امروزمان را تحت تأثیر خود قرار بدهد؟
اثرگذاری این اتفاق جهانی از همین حالا شروعشده، حتی آنطور که در خبرها خواندهام همین حالا آثار متعددی در جهان نوشتهشده که به مرور منتشر میشوند. با فاجعهای در سطح گسترده جهانی روبهرو هستیم که همه وجوه زندگی امروز را تحت تأثیر قرار داده؛ بخش مهمی از ادبیات هم بازتاب اتفاقاتی است که بر اجتماع میگذرد. کرونا بهرغم همه تبعات منفیاش برای انسان امروز لازم بود، باید اتفاقی رخ میداد تا برخی از چیزهایی که فراموشمان شده را به یادآوریم؛ متأسفانه یادمان رفته بود که زندگیمان به یکدیگر گره خورده است. سالهاست خودخواهانه در حال تغییر و از میان بردن اکوسیستم به نفع خودمان هستیم، من کاری به نظریه توطئه و مباحث سیاسی که درباره شیوع این بیماری میگویند ندارم، این اتفاق را بهنوعی پاسخ طبیعت به تعدیهای پیدرپی به حیات آن میدانم.
آقای شمس بهعنوان یکی از فعالان ادبیات کودک و نوجوان، ارزیابیتان از وضعیت فعلی کتابهای این گروه سنی چیست؟
همچون ادبیات بزرگسال آسیبهای متعددی متوجه این بخش است که از جمله آن میتوان به شرایط نابسامان ترجمه اشاره کرد. مخالفتی با انتشار آثار خارجی ندارم، چراکه نشر و حتی فراتر از آن ادبیاتمان به آشنایی با داشتههای ادبی جهان نیازی جدی دارد؛ بویژه که ما بسیاری از مباحث و اصول ضروری برای ورود به ادبیات کودک و نوجوان را از آن سوی مرزها گرفتهایم. اما نکتهای که به آن تأکید دارم ضرورت برقراری توازن میان تألیف و ترجمه است. با این حال بازار کتابمان مملو از ترجمههایی شده که از کمترین سطح استانداردها برخوردارند و حتی گاهی فاقد ارزش ادبی هستند.
ناشران را چقدر میتوان در بروز این آشفتگی مقصر دانست؟
شرایط اقتصادی و از سویی ناشران بیتجربه، نشرمان را به سوی افزایش همکاری با مترجمان جوان و بیتجربهای کشانده که حق الزحمه کمتری طلب میکنند. طبیعی است که چنین افرادی نتوانند به سبک و لحن صاحب اثر وفادار بمانند و در اغلب مواقع دست به انتشار ترجمههای تحت اللفظی بزنند. این مسأله رواج ترجمههایی ناشیانه و بیکیفیت را سبب شده است.
سر و سامان بخشیدن به این مشکل باید از خود بدنه نشر شروع شود یا از سیاستگذاران فرهنگی هم کاری ساخته است؟
فارغ از اقداماتی که میتواند از بدنه نشر آغاز شود دولت هم با سیاستگذاری اصولی تأثیر بسزایی خواهد داشت؛ کافی است مروری بر فعالیت معاونت فرهنگی در دوره اصلاحات داشته باشید؛ به خاطرم مانده که آن زمان ناشران در ازای انتشار هر کتاب ترجمه شده باید پنج اثر تألیفی منتشر میکردند.
پس اینطور نیست که برخی مسئولان میگویند امکان هیچ نظارتی وجود ندارد!
اگر متولیان فرهنگی بخواهند میتوانند تا حدی این آشفتگی را سر و سامان ببخشند، همچون دورهای که اشاره شد، البته من اصراری به انتشار تناسب پنج به یک تألیف نسبت به ترجمه ندارم اما مسئولان باید به فکر چارهای جدی باشند. در انتخاب آثار خارجی باید دقت بیشتری صرف شود و ناشران هم نباید به سراغ مترجمانی بروند که هنوز ابتداییترین اصول این کار را نمیدانند. ترجمهای که برخوردار از ویژگیهای ادبی نباشد نه تنها دریچه تازهای به سوی مخاطب و نویسندگان این عرصه باز نمیکند بلکه آسیب هم میزند.
در این بین چه شرایطی برای تألیف قائل هستید؟ بویژه با آسیبهایی که تأکید دارید توجه افراطی به ترجمه سبب شده!
با توجه به مواردی که درباره برخی از آنها صحبت شد؛ تألیف در هیچ کدام از گروههای سنی حال و روز خوبی ندارد. افزون بر نابسامانیهای ترجمه باید وضعیت بد اقتصادی کشور و به تبع آن بیتوجهی مسئولان را هم به دلایل اثرگذار بر این شرایط اضافه کرد. توان اقتصادی مردم به شکل قابل توجهی کاهش یافته و همان معدود کتابخوانهایی که ضرورت این بخش را درک کرده بودند توان کمتری برای خرید آثار منتشر شده دارند. مسائل ناشی از کرونا هم که اندک رمق باقی مانده برای نشرمان را گرفته، دیگر خبری از برپایی جلسات نقد و بررسی یا حتی دورههای قصه خوانی نیست. در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی کارهایی میشود منتهی کافی نیستند و حتی گاهی به سبک و سیاقی غیراصولی برگزار میشوند که بیش از هدایت منجر به سردرگمی مخاطبان میشوند. هر چند که به گمانم به مرور شاهد تقویت اقدامات مجازی خواهیم بود و فعالان این عرصه راه خود را پیدا میکنند.
حداقل در مورد ترجمه با این بحث روبهرو هستیم که مترجم یا ناشر به سراغ آثاری میرود که موفق به کسب جوایز مختلف شدهاند یا در عرصه جهانی در زمره به اصطلاح bestsellerها قرار گرفتهاند. با این حال شما همچنان تأکید دارید که حتی شاهد انتخاب آثار خوبی در بخش ترجمه هم نیستیم!
ضعفهایی که برشمردم قابل تعمیم به همه کتابهای ترجمه شده کودک و نوجوان نیست و بخشی از آثار ترجمه شده کیفیت خوبی دارند. کتابهایی که از آن سوی مرزها به کشورمان راه پیدا میکنند باید آنقدر ترجمههای خوبی داشته باشند که به پیشبرد ادبیات معاصرمان کمک کنند و البته یکی از ملزومات وقوع چنین اتفاقی رعایت حق کپی رایت است. از سوی دیگر تا وقتی به «معاهده برن» نپیوستهایم باید منتظر برخوردهای نامناسب در کشورهای دیگر با نویسندگان و ناشران خود باشیم. تقصیری هم ندارند؛ وقتی حقوق دیگران را نادیده بگیریم آنان هم ما را به رسمیت نمیشناسند. آسیب این مسأله در ابعاد گستردهای به همه ابعاد صنعت نشرمان لطمه میزند. بنابراین اگر در چنین اوضاعی دست به ترجمه میزنیم حداقل بهتر است بهگونهای باشد که انتشار این آثار به تبعات بینالمللی آن ارزش داشته باشد. ترجمه براساس قوانین کپی رایت حتی بیش از اقدامات احتمالی مسئولان ثمربخش خواهد بود که یکی از ابتداییترین آنها محدود شدن ترجمه آثار از سوی مترجمان مختلف بویژه در گروه سنی نوجوان است.
ضرورت محدود شدن ترجمههای چندباره را از جهت سردرگمی مخاطبان در انتخاب آثار میدانید؟
هم نکتهای که شما اشاره کردید و هم اینکه دیگر خبری از مسابقهای که مدت هاست در انتشار آثار خارجی شاهد هستیم که به عرضه ترجمههای ناقص منجر شده نخواهیم بود. در اغلب موارد، بویژه در حوزه کتابهای کودک و نوجوان مخاطب آنقدر کم سن و سال است که متوجه ضعف ترجمه نمیشود و در عوض از کتابخوانی دور میشود.
و نپیوستن ایران به معاهده برن چقدر در مهجور ماندن ادبیات کودک و نوجوانمان اثرگذار بوده؟
تا وقتی به قوانین بینالمللی احترام نگذاریم آنها هم به سراغ ترجمه آثار ما نمیروند؛ این مسأله در نهایت، حذف ادبیات کودک و نوجوانمان را از عرصه بینالمللی بهدنبال خواهد داشت. باید تا به امروز همه این مناسبات حل شده بود تا دیگران ما را به چشم راهزنان فرهنگی نگاه نکنند. باوجود همه ضعفهایی که متوجه ادبیات این بخش شده نویسندگان خوبی در زمینه ادبیات کودک و نوجوان قدم به عرصه گذاشتهاند که قادر به ارائه کارهایی در حد بینالمللی هستند. به گمانم یکی از مهمترین دلایلی که نویسندگان ما در جوایز جهانی انتخاب نمیشوند همین مسأله است که مناسبات جهانی را رعایت نمیکنیم. این مسأله حتی به کاهش ارتباطات ما با دیگر اهالی نشر و در نتیجهاش ابهام در بخشی از حوزههای ادبیات کودک و نوجوان شده؛ آنچنان که بهعنوان مثال در همین گروه سنی در جریان بخشی از تحولات و سبکهای انتشار کتاب نیستیم.
در عرصه کتابهای بزرگسال بخشی از ترجمههای ناقص به شتابی بازمی گردد که ناشران در عرضه کارهای مطرح دارند. در حوزه کودک و نوجوان همچنین مسألهای مطرح است یا اینکه همچنان مخاطبان این گروه سنی را جدی نمیگیرند؟
متأسفانه نهادهای ادبی و فرهنگیمان هنوز کودکان و نوجوانان را جدی نمیگیرند حالا ادبیات آنان که جای خود دارد؛ از اینکه کودکان آینده سازان کشورمان هستند میگویند اما این گفتهها همچنان در حد شعار مطرح است، حتی در برنامههای موفق تلویزیونی هم با جملههای اشتباهی روبهرو هستیم همچون اینکه: «چرا مثل بچهها رفتار میکنی؟» و... به کار بردن این عبارتهای تحقیرآمیز در برنامههایی نظیر فیلمها و سریالها حاکی از همین نگاه اشتباه است. اگر بچهها جدی گرفته میشدند که اینقدر ترجمههای بد روانه بازار نشرمان نمیشد.
در شرایط امروز با نسل متفاوتی از پدران و مادران روبهرو هستیم، افرادی که به طور میانگین از سطح قابل قبول تحصیلات برخوردارند؛ در میان این خانوادهها هم شاهد توجه جدی به کتابخوانی نیستیم؟
حتی در میان این خانوادهها هم ارجحیت با کتابهای درسی است؛ البته شرایط قدری بهتر شده و روند رو به جلویی را شاهد هستیم. برخی والدین حتی در شرایط فعلی هم تا حد توان کتاب میخرند که این اتفاق خوبی است، حتی شیوع کرونا هم میان خانوادههایی که اشاره شد مانع کتاب خریدن آنان برای فرزندانشان نشده است. این تجربهای است که خودم از طریق کانال قصهگوییام درک کردهام و میبینم که چقدر از آن استقبال میشود.
*روزنامه ایران